هوالمحبوب
یکی یه دونه دختر
چراغ خونه دختر
دختر باس مغرور باشه
دختر باس خودشیفته باشه
دختر باس مهربون باشه
دختر باس سیاست داشته باشه
دختر باس مدیر باشه
دختر باس مهر بانو باشه
دختر باس روابطشو مدیریت کنه
دختر باس شیطون باشه
دختر باس خاص باشه
دختر باس کشف نشدنی باشه
دختر باید مهری و مردادی باشه
دختر باس خانوووووووووووووم باشه
دخترباس جاه طلب بااشه
دختر باس حاضرجواب باشه
خلاصه بگم دختر باس fantastic باشه
من یه دخترم ،دختری ک من باشم !!!!به دختربودنم مینازم باتمام محدودیتایی که تو سرزمینم دارم !!!ولی بازم میبالم که مهربانوی سرزمینمممممممممم
اگه اقایون نیان و اعتراض نکنن .....پرچمــــــــــ دخترااااااااااااااااااااااااا حسابی بالاس
هوالرجــــــــــــــــــــا
دلم میگیرد ازین زندگی ،ازین ادمها ،ازین قضاوت های بی اساس
نه صرفا برای خودم!!!!بلکه میبینم که چگونه آدمیان هم نوع خودش را مینگرند و قضاوت میکنندو حکم صادر میکنند و درآخر هم اجرا!!!!
میبینم تا با کسی پیوند صمیمیت و دوستی میریزند از سر شوخی هزاران حرف ریزو درشت بارهم میکنند و میگویند دوستیم دیگر باهم ،شوخی میکنیم
اما افسوس وصد افسوس ،،غافل ازینکه نمیدانند با به رقص دراوردن کلماتشان چه دلی میشکنند !!!
دلی که با خود عهد بسته بروز ندهد تا نکند روزی دلی را برنجاند
آری امروز من تو و ما به این گونه نگاه ها دچاریم وبا اینگونه ادمها و قضاوتشان درگیر!!!
من خودم امروز دریافتم نباید صمیمی شد و دوست ....باید حتی برای آدمها حد ومرز مشخص کرد !!!فرقی ندارد همجنست باشد یا نباشد
فقط وفقط باید خط قرمز هایی را کشید تا روح حساس تو با جادوی کلمات سنگینش خدشه دار نشود
بار الها یاریمان کن
باشد که ادمها کمی مهربان تر شوند و خدا شناس تر
دل تنگ من در این دیار سرد ودور از شهر رازت کمی صبور تر باش و بدان که فرداها دلتنگی ها به آرامش مبدل میگردد
باشد که تو از این همه نامروتی اسوده گردی و ارام دل تنگ من
هوالخالـــــــــــــــــــــق
اممممممممممممممممممممممم یه سلام گرو خاص به گرمی و خاصی نگاه خداااااااااااااااااااااااااپس از روزها نبودنم
امشب میخواهم کلمات را به رقص دربیارورم پس از مدتها دروی
میخواهم جادوی احساس کلمات را به رخ دنیای مجازی بکشم
میخوام به دنیای مجازی بگویم هرچقد ادم ها دور شوند ،عاطفه ها بیرنگ شوند،نگاه ها سرد وسردتر شوند،،،
باز هم احساس نهفته درون کلمات قدرت و جادوی خودش را دارد
آری این جا یزدست سر زمین بادگیر ها با ظهری عطشین و شبی سرد و سوزناک
سرزمینی کویری که شی بس زیبا دارد و دل و دین میبرد ک بنشینی و رصد کنی ستاره خودت را
شبهای این سرزمین جان میدهد برای دیدن دب اکبر و دب اصغر و صور فلکی ...این جا برای اهل دلش بس دلبری میکند
من یزدی نیستم و گاهی از این ظهر عطشناکش نالانم ولی از انصاف بدوراست از زیبایی شبهای صافش نگویم
میگویم بازهم نه یکبار بلکه هزار باز هیچ کجای دنیا شهر راز خودم نمیشود
میستایمت با تمام وجود شهر رازم
گاهی وقتها میشود به آسمان خیره شد ولی دلت را رصد کنی
در ین روز ها که نبودن و نیامدن مرا عفو نمایید ،،به یادهمه تان بودم و هستم زندگیتان پر از آرامش و شادی